تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نفیسو آدرس rahimiali.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
اول پاییز بود و در کلاس دفتر خود را معلم باز کرد بعد با نام خدای مهربان درس اول آب را آغاز کرد گفت بابا آب داد و بچه ها یک صدا گفتند بابا آب داد دخترک اما لبانش بسته ماند گریه کرد و صورتش را تاب داد
:: برچسبها:
شعر,
شهید,
دختر,
مدرسه,
درس اول,
گریه,
لاله,
رنگ سرخ,
,
پیش از اینها فکر می کردم خدا خانه ای دارد کنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس خشتی از طلا پایه های برجش از عاج و بلور بر سر تختی نشسته با غرور
همی گویم و گفته ام بارها بود کیش من مهر دلدارها پرستش به مستی است در کیش مهر برونند زین جرگه هشیارها به شادی و آسایش و خواب و خورها ندارند کاری دل افکار ها بجز اشک چشم و بجز داغ دل نباشد بدست گرفتارها کشیدند در کوی دلدادگان میان دل و کام دیوارها چه فرهادها مرده در کوهها چه حلاج ها رفته بر دارها چه دارد جهان جز دل و مهر یار مگر توده هایی زپندارها ولی رادمردان و وارستگان نیازند هرگز به مردارها مهین مهرورزان که آزاده اند بریزند از دام جان،تارها بخون خود آغشته و رفته اند چه گل های رنگین به جویبارها بهاران که شاباش ریزد سپهر بدامان گلشن زرگبارها کشد رخت سبزه به هامون و دشت زند بارگه گل به گلزارها رود شاخ گل در بر نیلوفر هزار آورد نغز گفتارها به آوای نای و به آهنگ چنگ خروشد ز سرو و سمن تارها بیاد خم ابروی گلرخان بکش جام در بزم میخوارها گره را ز راز جهان باز کن که آسان کند باده دشوارها جز افسون و افسانه نبود جهان که بستند چشم خشایارها به اندوه آینده خود را مباز که آینده خوابیست چون پارها فریب جهان را مخور زینهار که در پای این گل بود خارها پیاپی بکش جام و سرگرم باش بهل گر بگیرند بیکارها