
مورچه گمان ميكند خداوند مانند او دو شاخك دارد!
پرسش :
تفكر در ذات حق تعالي تا چه اندازه لازم است؟
پاسخ :
يكي از مباني خداشناسي اسلامي، بازشناسي و تفكيك شناخت ذات خدا از شناخت اوصاف و افعال اوست. شناخت ذات الهي براي هيچ موجود ديگري، از جمله انسان، ممكن نيست. يك دليل كوتاه و روشن اين مدّعا آن است كه ذات خداوند، نامحدود و غيرمتناهي است و ديگر موجودات، همگي محدود و متناهياند و ناگفته پيداست كه موجود محدود را راهي به سوي شناخت نامحدود نيست و مبناي فلسفي اين استدلال آن است كه علم و شناخت همواره مستلزم نوعي احاطة عالم بر معلوم است و از آن جا كه احاطة موجود محدود بر ذات نامحدود ممكن نيست، آگاهي موجود بر ذات نامحدود امكان ندارد؛
به كنه ذاتش خرد برد پي اگر رسد خس به قعر دريا
اين حقيقت را از برخي آيات قرآن نيز ميتوان دريافت:
« يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً»؛[1] آنچه را كه آنان در پيش دارند و آنچه را كه پشت سر گذاشته ميداند، و حال آن كه ايشان به او دانشي ندارند. (البته اين برداشت بر اين فرض استوار است كه ضمير «ه» در تركيب «به» به خداوند باز گردد).
شناختناپذيري ذات الهي هرگز به معناي آن نيست كه آدمي از هرگونه معرفتي، نسبت به خداي خويش محروم باشد، بلكه گونة ديگري از خداشناسي در دسترس آدميان قرار دارد كه از رهگذر شناخت اوصاف و افعال الهي فراهم ميآيد. بنابراين، چنين نيست كه خواست انسان براي آشنايي با پروردگار خويش، طلب روزي ننهاده باشد و چيزي را كه ممكن نيست درخواست كرده باشد، بلكه خداشناسي، به معناي ياد شده، امري ميسور و مطلوب است. پيامبران الهي نيز در همين راه گام زده و كوشيدهاند انسان را با اوصاف خداوند، آشنا كنند و رهزنان طريق خداشناسي را به او بنمايانند و خطاهاي او را گوشزد كنند. قرآن كريم در آيات فراواني به بيان اوصاف خداوند پرداخته است، چنان كه اكثر آيات قرآن به صفات خداوند ختم ميشوند و برخي آيات مثل 23 و 24 سوره حشر نيز فقط صفات او را بيان ميكنند.
در حديثي از اميرمؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ آمده است كه در تفسير آية بالا فرمود: «لايُحيطُ الغَلائقُ بالله عزّوجلّ عِلماً»؛ آفريدگان خداوند بر (ذات) او احاطة علمي نمييابند.[2]
اجمالاً عرض ميكنيم راههاي متعددي براي شناخت اوصاف و افعال الهي فراروي آدميان گشوده است، كه مهمترين آنها عبارتند از: 1. عقل؛ 2. فطرت؛ 3. مطالعة جهان طبيعت؛ 4. كشف و شهود باطني؛ 5. رجوع به قرآن و حديث.[3]
روشنتر بگوئيم: ما هر چه ديدهايم جسم و خواصّ جسم بوده است، موجوداتي كه داراي زمان و مكاني معين بودهاند، ابعاد و اشكال مخصوصي داشتهاند، خلاصه از هر نظر محدود و تحت تأثير شرايط خاصي بودهاند؟ با اينحال قصور «ذاتي» كه نه جسم دارد و نه زمان و نه مكان، و در عين حال به تمام زمانها و مكانها احاطه دارد و از هر نظر لايتناهي و نامحدود است. و تحت تأثير هيچ گونه شرائطي نيست و بر همه چيز حكومت ميكند ـ با آن سوايق و انس ذهني ـ راستي كاري دشوار است. ما نميگوئيم شناخت خدا محال است ميگوييم مشكل است. زيرا محتاج به بلند پروازي فكر و انديشه و خالي ساختن ذهن از تصوّرات موجودات مادي و طبيعي و باريكبيني و دقت فراوان است.
گرچه ما به حقيقت و كنه صفات آن ذات بيپايان هرگز نخواهيم رسيد و نبايد هم چنين انتظاري را داشته باشيم، زيرا اين انتظار از موجود محدودي مانند ما اساساً بيجاست و به اين ميماند كه درياي بيكراني را در ظرف كوچكي جاي دهيم.
در كلمات بزرگان اسلام اين مطلب زياد ديده ميشود كه مردم را از تفكّر در كنه ذات و صفات پروردگار نهي فرمودهاند و علّت آن اين است كه عقول ناقص و محدود ما به كنه ذات و صفات او نميرسد و نتيجهاي غير از تحيّر و يا گمراهي ندارد!
در اينجا به چند نمونه ازگفتار ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ اشاره ميكنيم:
امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ در ضمن خطبة مفصّلي در پاسخ ايراد شخصي ميفرمايد: «ولا تقدر عظمة الله علي قدر عقلك؛ عظمت خدا را محدود به حد عقل خود مكن.»[4]
امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: «اياكم و التفكر في الله فان التفكر في الله لايزيد الّا ؟؛ برحذر باشيد از تفكر در كنه ذات و صفات خدا چون نتيجهاي غير از سرگرداني و گمراهي ندارد». و باز فرمود: «اذ انتهي الكلام الي إله فامسكوا، و تكلموا فيها دون العرش و لاتكلموا فيها فوق العرش؛ وقتي كه كلام به ذات خدا منتهي شد توقف كنيد و هميشه از آنچه كه پايين عرش است سخن بگوئيد و تكلم در مافوق عرش نكنيد!»
توضيح اين روايت را از كلام ديگر حضرت ميتوان فهميد: «تكلموا في خلق الله و لا تكلموا في الله؛ درباره خلق خدا گفتگو كنيد و درباره كنه ذات و صفات او تكلم ننمائيد.»
علامه مجلسي مينويسد: تكلم در مافوق عرش كنايه است از تفكر در كنه ذات و صفات باريتعالي.[5]
هشام بن حكم از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت ميكند كه در پاسخ شخصي كه سؤال كرد: حقيقت خدا چيست؟ فرمود:
«هو شيء بخلاف الاشياء... انه شيء بحقيقة الشيئية غير انّه لاجسم و لاصورة و لايحس و لايجس و لايدرك بالحواس الخمس لاتدركه الأوهام و لاتنقصه الدهور و لاتغيره الأزمان»؛ او چيزي است مغاير همهاشياء، و چيز با حقيقت تنها اوست، جز اينكه جسم نيست، صورت ندارد، بحس در نيايد، جستجو نشود، در حواس خمس نگنجد، اوهام دركش نكند، و روزگار از او نكاهد و زمانهها او را دگرگون نسازند.
توضيح اينكه: خداوند صرف و عين حقيقت وجود است به خلاف ساير موجودات كه داراي ماهيتي هستند زايد بر وجود و به كنه ذات و صفات او كسي پي نميبرد. [6]
بنابراين تصور كنه و ذات و صفات خالق براي مخلوق غيرممكن است (پولس كلارنس ابرسولد Paul Clarence Abersold دانشمند فيزيك زيستي ممالك متحده مينويسد: در كتب مقدسه وقتي كه تعريفي از خدا ميشود، با همان الفاظ است كه در مورد انسان به كار ميرود!!! البته اين در نتيجة ضيق لغات است، چه مفهوم خدا يك مفهوم روحي و معنوي است و انسان فكرش در چهار ديوار ماده محصور است و نميتواند راهي به كنه ذات الهي بيابد و تعبيري از مفهوم خدا بيان كند. از نظر علم نميتوان دربارة خدا تصوري مادي كرد چه وي خارج از قدرت تعريف و توصيف مادي بشر است.[7]
بنابراين تنها با اشارات اجمالي و مفاهيم عقلي خاصي كه آنها را از هرگونه محدوديت و نقص پيراسته و پاك ساختهايم، به آن ذات مقدس اشاره ميكنيم و همين اشارات است كه ما را در راه «شناسائي اجمالي صفات او» موفق ميسازد. امّا استفاده از همين اشارات اجمالي دقت و روشن بيني كاملي لازم دارد.
شايد تعجب كنيد، اگر بگوئيم: موجودات جهان طبيعت كه بهترين راهنماي راه «خدايابي» (پي بردن به اصل وجود او) هستند در راه خداشناسي يعني پي بردن به صفات او احياناً ما را فريب داده و اغفال ميكنند، و تا صفات آنها را از محيط فكر خود جاروب نكنيم خداشناس واقعي نخواهيم شد!
در بعضي كلمات پيشوايان بزرگ اسلام اين جمله ديده ميشود كه: «مورچه گمان ميكند خداوند مانند او دو شاخك دارد»!
«ان النملة لتظن ان لربها ذؤا بتين كذؤ ابتيها»؛ اين تعبير جالب اشاره به اين حقيقت است كه افكار ناقص و كوتاه صفات خدا را از راه «قياس» و مقايسه با صفات خود جستجو ميكنند و ميل دارند صفات خداوند هم صفاتي مانند آنها باشد.
مقايسة صفات خداوند ازلي و ابدي به صفات مخلوقات محدود و متناهي خطرناكترين پرتگاهي استكه در جادّه خداشناسي تصوّر ميشود و بلندي فكر و نبوغ و استعداد رهروان راه توحيد در همين جا روشن ميگردد و اختلاف طبقات مختلف خداپرستان با اتفاق كلمهاي كه در اصل خداپرستي دارند در همينجاست.
اينجاست كه يك لغزش كوچك ممكن است انسان را فرسنگها از جادة اصلي خداشناسي به دور اندازد ودر سنگلاخ بتپرستي و مخلوقپرستي سرگردان سازد. به واسطة همين لغزشها، فرقههايي از مسلمين به طور ناخودآگاه در سنگلاخ بتپرستي سرگردان شدند تا آنجا كه اشاعره و جماعتي از معتزله صفات خدا را زائد بر ذات او پنداشته و مالكيه براي او جسم قائل شده و بعضي از آنها رؤيت خدا را ممكن دانستهاند؟!
طي اين مرحله بيهمرهي خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهي[8]
از معصوم و ائمه هدي ـ عليهم السّلام ـ به ما رسيده است كه:
«كلّما ميّز تُموهُ بأوهامكم من أدقّ المعاني فَهُو مخلُوقٌ مِثلُكُم مردودٌ إليكُمْ»؛[9] يعني هر آنچه از معاني دقيق كه با قوة خيالتان تشخيص ميدهيد، مخلوقي مثل شماست كه به خلاقيت ذهن شما بر ميگردد.
و باز در جاي ديگر ميفرمايند:
«تفكّروا في الاء الله و لا تفكّروا في الله فإنّكم لن تقدروا قدرَهُ و إذا بلغَ الكلام إلي الله فَامسَكُوا»؛[10] يعني دربارة نعمتهاي خدا بينديشيد و در ذات خدا نينديشند، زيرا شما هرگز ذاتش را درك نميكنيد، و چون سخن به ذات خدا رسد شما باز ايستيد.
----منابع----------------------------------------------------------------------------
[1] . طه، 110.
[2] . تفسير نور الثقلين، الحويزي، ج 3، ص 394، حديث 117.
[3] . معارف اسلامي، محمد سعيدي مهر، امير ديواني، ص 60.
[4] . بحار الانوار، كتاب التوحيد، جزء سوم، چ جديد، ص 257.
[5] . بحار الانوار، كتاب التوحيد، جزء سوم، چ جديد، ص 259 ـ 260.
[6] . اصول كافي، جزء اول، كتاب توحيد، ص 150؛ و بحارالانوار، جزء سوم، ص 258.
[7] . اثبات وجود خدا، ص 58.
[8] . خدا را چگونه بشناسيم، ناصر مكارم شيرازي، ص 20 ـ 25.
[9] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 69، ص 293، چ ايران.
[10] . بحار الانوار، ج 71، ص 231.
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: تفکر درذات, شناخت, متناهی, غیرمتناهی, محدود, نامحدود, معلوم, اوصاف, افعال, احاطه علمی, عقل, فطرت, طبیعت, کشف وشهود, قرآن وحدیث, قیاس, پرتگاه, خطرناک, ,

